تولد در خانه خدا
مکه در یکی از ماه های حرام، ماه رجب، پذیرای مقدم زیارت کنندگان خانه خدا بود. زائران با آداب و مناسک خود به گرد خانه خدا طواف می کردند، گاه پروردگارشان را می خواندند و گاه بت ها را. و آن روز نیز که روز جمعه سیزدهم ماه رجب بود در اطراف خانه کعبه ازدحام عجیبی برپا بود. در این جمع تنها یک زن بود که به جای عبادت بت، خدا را عبادت می کرد، شرک و کفر بر روحش سایه نینداخته بود. او دین حنیف داشت، همان دین جدش ابراهیم خلیل الرحمن، و او نیز در اطراف خانه خدا طواف می کرد، و از خدا می خواست تا وضع حملش را آسان کند.
او فاطمه دختر اسد بن هاشم بود و فرزندی را به بار داشت. و تقدیر چنین بود که این فرزند تولدی مبارک و استثنایی داشته باشد... تولد در خانه خدا...
فاطمه با خدا راز و نیاز می کرد. ناگهان در خود احساس دردی شدید کرد، دردی که فاطمه آن را به خوبی می شناخت، آخر این پنجمین حمل او بود، او قبلاً چهار بار دیگر این درد را در خود احساس کرده بود. فاطمه مضطرب و پریشان شد، او در میان جمعیت غوطه می خورد و طواف می کرد، پس از این احساس از طواف باز ایستاد ولی موج جمعیت او را به این سو و آن سو می کشاند. و درد هر لحظه شدیدتر و شدیدتر می شد.
چه می دانست که خدا چه سرنوشت افتخار آمیزی برای او و نوزادش رقم زده است.
فاطمه به دنبال پناهگاهی می گشت، مأمنی که او را از چشم مردم پنهان کند، و سرانجام آغوش گشوده کعبه را در برابر خود دید. فاطمه قدم به درون خانه کعبه گذارد. و این تقدیر الهی بود که مرد خدا در خانه خدا قدم به صحنه حیات پر افتخار خود بگذارد.
نامش را علی نهادند؛ و با علی، موجودی دیگر نیز موجودیت گرفت، موجودی عزیز، گرانبها و بس کمیاب. همان چیزی که باید راز سعادت جامعه ها را در آن جست، و در آن هنگام جوامع سخت از آن نهی شده بودند، جهان، "عدل" را نه می فهمید و نه می شناخت. میلاد علی با تولدی دیگر همراه بود؛ تولد عدل...
.................................
ولادت مولی الموحدین امیرالمومنین حیدر کرار شیر خدا مولود کعبه وفرا رسیدن روز پدر را خدمت شما دوستان تبریک و تهنیت عرض میکنم
سلام...
ببخشید اگه دیر جواب میدم راستش خیلی فکرم مشغول بود امتحانات که عقب افتاد و هفته دیگه شروع میشه از طرفی انتخابات و نبودم پدرم و نگرانی و مسائل دیگه...
واقعا شرمنده شما شدم...
این جمله شما خیلی من را به فکر انداخت ترس = مرگ این جمله را قبول دارم اما نمی دونم شما چرا به کار بردید ؟!
بازم معذرت می خوام از بابت دیر جواب دادنم...
سلام
وقتی تو آمدی دل ما پیش چاه بود
از فاطمه بزادی و زهرا گواه بود
وقتی تو آمدی همه نخلهای تو
از پیش آمدند به بزمی که آه بود
وقتی تو آمدی همه آسمان شنید
فریاد دیو را که سرا پا سیاه بود
یک کعبه در شکاف تمنای دوست بود
یک قبله در سکوت سجود اله بود
وقتی تو آمدی همه کودکان شهر
دیدند ماه بهر یتیمان پناه بود
فرقت شکافت تا که دل کعبه نشکند
آری که سجدهگاه تو چون قبلهگاه بود
میلاد شیر خداعلی(ع)مبارک!
التماس دعا
علیک السلام
خیلی زیبابود
ممنونم
سلام از عشیره اومدم . میخواستم بهت خسته نباشید بگم . وبلاگ خوبی داری . خدا قوت
سلام علی آقای عزیز
ممنون که آمدی
خدا گفت بنده منو یواش صدا کن تا تورو فریاد بزنم!!!!بنده گفت: ببینیم چی میشه حالا اگه حسش بود!!!؟؟
شیطان گفت منو فریاد بزن شاید نگاهت کردم!!!!بنده گفت: ما خراب رفاقتیم چشم روی جفت چشام!!!؟؟؟
خدا گفت انسان دوست دارم!!!بنده اخم کردو روشو برگردوند!!!؟؟؟
شیطان گفت:چقدر این انسانی آفریدی خدا زشته!!!بنده گفت : حرف حق جواب نداره!!!!؟؟؟
خدا شیطونو دعوا کرد!!!؟؟؟ بنده کاسه دایه مهربون تر از مادر شدو اونو بغل کرد بعد باهم عرشه خدارو ترک کردن ووووو خدا موندو خدا موندو خدا تنها تر از تنهاترین تنها!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
سلام به دوست خوبه وبلاگیم
خاطرات تلخ وشیرین من در انتخابات آپ شده
منتظرتم
سلام جانم
اوووومدم
درود دوست!
با مطلبی در مورد نابودی دماوند به روزم. خوشحالم می کنید اگر شما بزرگوار هم سری بزنید.
پیروز مانا!
سلام به دوست قدیمی
به روی چشم اوووممدم