حرفهای جوانی

مطالب آموزنده

حرفهای جوانی

مطالب آموزنده

خود سازی درمسیر حرم

سلام علیکم ٬ باعرض پوزش ازکلیه دوستان خوبم ٬ مدتی نبودم .......

توضیح کامل می نویسم بخونید ولذت ببرید .

یکی ازدانشجویان دانشگاه نزد من آمد وگفت مابرنامه ای داریم شمارادعوت کنم می یایید ؟ من گفتم چه برنامه ای ؟ اوگفت یک برنامه پیاده روی است به مشهدمقدس وزیارت آقاعلی ابن موسی الرضا (ع) . من گفتم کی حرکت میکنید ؟ ازچه شهری وچندکیلومتر وچندروززمان لازم است ؟ او گفت 4/5/87  ازشهرستان بجستان حرکت میکنیم ومسافت 360 کیلومتراست وده روز راهپیمایی داریم ودوروزهم مشهد هستیم وبرمی گردیم .

انگارآقامارا طلبیده بود ومن آماده حرکت شدم وفرصتی پیدانکردم به دوستانم سربزنم وحلالیت بطلبم وبگویم نائب الزیاره تون هستم .

من باگرفتن مرخصی 14 روزه وگرفتن بلیط به شهرستان بجستان عازم سفرشدم .

من ساعت 5 صبح جمعه تاریخ 4/5/87 وارد بجستان شدم وکلیه افراد درمسجد جامع جمع شده بودند . مردم آن محل خیلی میهمان نوازوسطح زندگی ساده ای داشتند . ومن راخیلی تحویل گرفتند. ساعت 6 صبح  به سوی مزارشهدای بجستان حرکت کردیم . تعداد شرکت کننده 85 نفربودند . مسئولین مربوطه یک سخنرانی وگروه بندی بالاخره ساعت 9 صبح حرکت آغازشد . خیلی حرکت زیبایی بود مردم بجستان همه درمسیر جمع شده بودند وهمه گریه میکردند ومیگفتند سلام مارا به آقا برسانید والتماس دوعا میگفتند . مردم حدود یک کیلومتر مارا بدرقه کردند. ماوارد بیابان خشگ وکویر وهوای داغ شدیم . تذکرات خوبی که به ماداده بودند این بودش (1 - درطول سفر همیشه باوضو باشی 2 - درطول سفر همیشه ذکربگویید 3 - تامی توانید درطول سفر زیارت عاشورا بخونید 4 - برای تعجیل درفرج آقا مولانا صاحب الزمان زیاددعاکنید 5 - برای رفتگان خاک وآمرزش گناهانشان دعاکنید 6 - خلاصه برای حاجات وسلامتی پدر ومادر وبرادر وخواهر وخیشان وهمسایه گان ودوستان دعا کنید 7 - هرقدمی برمیدارید به یادخدا وآمرزش گناهاتون باشید . وهرروز الهی ال اف بگویید) کارجالبی که انجام می شد قبل ازاذان ظهر اطراق میکردیم وهمه زیرآفتاب نمازجماعت برگذارمیکردیم . ودرمحلهای روستاهایی که حسینیه داشتند شبها استراحت میکردیم . پاهای دوستان طاول زده بود شبها دوره هم جمع می شدیم وچندنفری بودند که آب طاول هارومی کشیدند. درمسیر چندنفری گرمازده شدند ، که بااطلاعات فنی که داشتم آنهارا به حالت اولیه بازگرداندیم . مهم این بودکه ازدنیای ماشینی جداشده بودیم یک خودسازی به تمام معنا ،چقدرتوانستیم تفکرکنیم ،حتی دردل بیابان ازخودجداشدن ، وقتی آب خیلی دیربه ما می رسید به یاد لبهای تشنه آقاامام حسین می افتادیم ، وقتی خودرا دربیابان پراکنده می دیدیم به یاد خانواده آقاامام حسین که دربیابانها اسیر می شدند می افتادیم دراین جمعیت ازبچه 13 ساله تا 68 ساله درکنارهم بودیم . جالب اینجاست که هرساله این مسیررا طی میکنند ، بالاخره بعدازگذشت ده روز بعدازظهر یکشنبه 13/5/87 به حرم آقاعلی ابن موسی الرضا رسیدیم . ودوروز هم مشهدماندیم وهرکسی به شهر خودش برگشت ومن اکنون که رسیدم چندکلمه ای برای شما عزیزان نوشتم . خدانگهدار همتون