راهی به نام عشق
آنگه که بی گه کاروان عزم سفرکرد
سوز وداع عاشقان را تیز تر کرد
هامون زخون عشق بازان موج می زد
عطرشهادت بال پر براوج می زد
بازارمستی رونق ازخون داشت آن روز
هامون به دامن لاله افزون داشت آن روز
آن روز پیمان و لا با خون نوشتند
این نامه را برپهنه هامون نوشتند
یک کاروان خونین قلم بردست بودند
پیمان خون بستند ,آنان مست بودند
دروجد مستی رخصت ازساقی گرفتند
از ساغر خونین می باقی گرفتند
آن دم که جام عاشقان لبریز عشق است
سرها مطیع خنجرخونریز عشق است
جز یاد دلبر در دل عاشق نگنجند
جزء شورعذرا دررا سروانق نگنجد
خواند ند ساقی راوازباقی گذشتند
ازهفت وادی درخط ساقی گذشتند
اشعاری ازحمید سبز واری
سلام دوست عزیز و گرامی خودم
سال نو مبارک
پارسال دوست امسال آشنا
کم پیدائی بزرگوار
شعر زیبائی بود
موفق باشید
یا حق
سلام خوبی؟اپت عالی بود
ببخشید به دلیل درس بسیار کمتر این ورا میام ولی دوستم را فراموش نمیکنم تازه خووندم کلمه هاش بزرگ بود ولی خوندم خوب دیگه من سوالی ندارم ولی میدونی از درس خوندن خستم نمیدونم چرا
میشه بیای بازم بهم سر بزنی و جوابم را بددی و بگی برای بهتر کردن روحیم باید چه کنم؟؟؟؟؟؟
اپت عالی بود