حرفهای جوانی

مطالب آموزنده

حرفهای جوانی

مطالب آموزنده

درد دل

 سلام

        سلللللللللللللممممممممممممممممممممم م م 

                                                                 

من کی هستم ؟ ؟ ؟ ؟ ؟  ! ! ! !                                                                                       

من گلی بودم در کویر! تکیه گاهم خارهای بیابان بود ! هرگاه قدعلم میکردموسرم را بالامیاوردم که اطرافم رانگاه کنم ! لگد مال می شدم ! ناگهان بادشدیدی وزیدن کرد ! ومن پر پر شدم ؟ زمان گذشت وقتی به خودآمدم ! دیدم شمعی هستم که می سوزد ومی سازد ولی یاری ندارم ؟ بیشتر تفکرکردم ! دیدم کهن سال شدم ! ومن را درختی بیش نبود ! وای .... وای .....پاییزشده بود ! برگهایم یکی پس ازدیگری برزمین می ریخت وزیرپای همه جانداران له می شدند – لگدمال می شدند . آنگاه روفتگربرگهایم راجمع  کرد وبایک کبریت به آتشم کشید ! ازمن درختی ماندبی استفاده باریشه زمان ! کم کم شاخه های من را بریدندوشاخه هایم راهم به آتش کشیدند فقط ازمن کمی ریشه درزیرخاک باقی مانده بود ! که اتفاق عجیبی رخ داد ! ریشه هایم راباچنگالهای بلدیزرکندند وسواربرماشین کردند! ناگهان چشمم به آسمان افتاد ویادم آمد که ازقدیم میگفتند جانداران وقتی بمیرند روحشان به آسمان می رودوگاهی ستاره می شوند وگاهی شهاب می شوند ! من هم وقت راغنیمت شمردم ورفتم درآسمونها ! وستاره شدم ! درکهکشان بودن چه صفایی داره ! ستاره ها به من چشمک می زدند! شهاب ها به من سلام می کردندومی رفتند ! خنده وشادی ورقص وآواز همه جاراپرکرده بود ! چون من مرده بودم چیزی نمی فهمیدم ! گاهی برای ستاره گان وشهاب ها سخنرانی می کردم وآنهایی که احساساتم رادرک می کردند فقط اشگ می ریختند ! ناگهان شهابی خودنمایی کرد وبه من چشمکی زد ومن رانوازش کرد ! دید زنده نمی شوم ! من رابوسید ووارد قلبم شد وتنفس مصنوعی به من داد که زنده شوم ! من کمی تکان خوردم وگفتم  : کی هستی ؟ گفت شهابی هستم دررویا! گفتم ازچه دیاری هستی ؟ گفت : روی زمین ! گفتم موقعیت ؟ گفت سرم خیلی شلوغه ! گفتم بیا به بینمت ؟ گفت می آیم اما درخواب فعلا ! گفتم چطوری بشناسمد ؟ گفت عاشق شو ! گفتم آیا میتونم لمس کنم شمارا ؟ گفت دست نداری ! گفتم می تونم ببینمت ؟ گفت چشم نداری ! گفتم میتونم صدای شمارو بشنوم ؟ گفت گوش نداری ! گفتم میخواهم بوی تورا استشمام کنم ؟ گفت دل ودماغ نداری ! گفتم میخواهم ببوسمت ؟ گفت لب نداری ! گفتم دلم برایت تنگ میشود ؟ گفت گریه کن ! گفتم چرا گریه کنم ؟ گفت من گوشه قلبت جاگرفتم وهرگاه گریه کنی آروم میشی ! من هم قبول کردم وگفتم شهاب جونم توهمیشه درقلبم بمان وبدان تا آخرعمرم به خاطرمحبت هایت مدیون توهستم وهمیشه برای سلامتید وخوشبختید دعا می کنم . !                                                              

این بود گوشه ای اززندگی تنهایی من                  

 

       شاد باشید وبرایم دعا کنید که شاید درسال جدید من وزندگیم عوض بشه ؟

نظرات 8 + ارسال نظر
شروین دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:09 ب.ظ http://www.shahriyareman.blogsky.com

سلام سلام خوبی؟ایمیل دادم براتون
منم آپم اپمم خیلی نازه
بیای ها
منتظرم

شوریده دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 ب.ظ http://faghat-khodam.blogsky.com

سلام

ممنون که خبرم کردی

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

انشاالله که مشکل شما نیز حل شود

موفق باشید............شوریده

حوال یعنی دوست دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:30 ب.ظ http://haval.blogsky.com

سلام. الهی که زندگی ات سراسر موفقیت و شادکامی باشد.

شوریده سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:46 ب.ظ http://faghat-khodam.blogsky.com

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند امشب

که خود در میان غزل ها بمیرد

گروهی برآنند کاین مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش وا کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

با شعر سیب به روز هستم

موفق باشید.....شوریده

sepideh چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com


ایشالا که هر مشکلی داری به زودی زود حل بشه ...

نبینم غمگین باشیا .....

علی پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ب.ظ http://donyayejavani.parsiblog.com

سلام مرتضی جان
چه دنیای غریبی
جالب نوشتی اما بذار منم بیام تو قلبت و اون وقت همیشه به یادت هستم وتو هم همینطور
از دنیای نت هم یکدیگر را نه می شه دید نه شنید و نه استشمام کرد مثل همون شهاب تو رویا !!!
انشالله همه دلتنگی ها با حضور ناجی عالم بشریت از بین برود
یا علی (ع

زینب یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:37 ب.ظ http://www.zeynab73.blogsky.com

چه مشکلی؟!
بسپار دست خدا که همه رو حل می کنه طوری که کیفشو بکنی.
یا علی

پگاه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:21 ب.ظ http://bikhiyal9.blogsky

سلام
من به روانشناسی علاقه ندارم ولی مرسی بابت نظرتون
شاد باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد